۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

Girl Anachronism


The Dresden Dolls
Girl Anachronism

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

سه شب با مادوکس



«سه شب با مادوکس» نمایشنامه‌ای از نویسنده معروف رومانیایی تبار «ماتئی ویسنی‌یک» است که در ایران هم بسیار شناخته شده است و از آثارش حتی کسانی که علاقه زیادی به ادبیات نمایشی ندارند هم استقبال زیادی می‌کنند. از جمله معروف‌ترین نوشته‌های ویسنی‌یک «داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌دختری در فرانکفورت دارد» است که بارها تجدید چاپ شده.

درباره نمایشنامه «سه شب با مادوکس» در وبلاگ هنر و ادبیات تحلیل خوبی وجود داره. حالا یک اجرای بسیار عالی که جذابیت این متن رو چند برابر کرده و ایده‌های خلاق و درخشان و پیرنگ‌های دراماتیک و غنای بیشتری به اون اضافه کرده در خانه‌ی کوچک نمایش در حال اجراست. این اجرا رو خود ویسنی‌یک که در جشنواره تئاتر فجر پارسال به ایران اومده بود دیده و به شدت تحسینش کرده:

اجراي سه شب با مادوکس به کارگرداني فاطمه ابرار پايدار يکي از بهترين اجراهايي بود که تا به حال از اين نمايشنامه ديدم.

در اين اجرا يک گروه جوان توانست نمايشي حرفه اي را ارايه دهد. اين گروه نمايشي، به تمام جزييات و قسمت‌هاي نمايشنامه به خوبي توجه کرده و آن را مورد تحليل قرار داده بودند. آنها به خوبي به ارتباط بين شخصيت ها پرداخته‌اند و در عين اجراي کمدي، نمايشي شاعرانه نيز ارايه دادند.

ويسني يک افزود: به نظرم کارگردان اين نمايش "فاطمه ابرار پايدار" جزء کارگردان بسيار مستعد و آينده دار ايراني خواهد بود.

کارگردان اين نمايش در عين احترام به نمايش من نگاهي جهان شمول را نسبت به نمايشنامه‌ام داشت. اين اجرا درعين تجربي بودن حرفه‌اي بود و لذت مي بردم از اينکه اجرايي تجربي را با بازي‌هايي بسيار حرفه اي از نمايشنامه ام مي گيرم.

فضاي نمايش واقع گرايانه نبود اما رابطه شخصيت‌ها چنان جذاب بود که بيننده را به کشف رابطه‌هاي شخصيت‌ها بر مي انگيخت.

وي گفت: پايان اجرا را بسيار دوست داشتم چرا که کارگردان راه حل خلاقانه‌اي را پيدا کرده بود. او براي پايان از فيلم تمرين‌ها استفاده کرده بود.

به نظرم اين نمايش مي تواند در هر جاي دنيا اجرا شود و تمام سعي‌ام را مي‌کنم که امکانات اجراي اين نمايش را در اروپا فراهم آورم.

حتي به نظرم اين نمايش استحقاق اين را دارد که سال آينده در بخش جوانان يا تجربي جشنواره فجر ارايه شود.

اجرا کنندگان اين نمايش ايده‌هاي اصيل و نابي داشتند و با کمترين امکانات وسايل صحنه توانستند نمايشي جذاب را به تماشاگران ارايه کنند.

در صحنه به جز چهار صندلي هيچ چيز ديگري نبود اما بازي‌ها به قدري فوق العاده بود که حسي رويا ديدن را القا مي‌کرد.

«خانه‌ی کوچک نمایش» سالن کوچکی‌ست متعلق به دانشكده هنر و معماری دانشگاه آزاد که در خیابان انقلاب بعد از فلسطین قرار داره و مدتی‌ست که کارهای نمایشی عمدتن تجربی رو به رایگان نمایش می‌ده. من جدیدن توی این سالن دو کار از ویسنی‌یک دیدم. «اسب‌های پشت پنجره» به کارگردانی برکه فروتن که حدود یک ماه پیش اجرا شد و همین «سه شب با مادوکس» به کارگردانی فاطمه ابرار پایدار که در حال حاظر در حال اجراست. هر دو کار به شدت جذاب و خوانش های گروتسک فوق‌العاده‌ای از آثار ویسنی‌یک بودند. نمی‌دونم روال خاصی برای اجرای این گونه آثار وجود داره یا این موضوع تصادفیه ولی هر چه هست فرصت خیلی خوبی بود برای سفر در جهان رویایی ویسنی‌یک و لذت بردن از خلاقیت بی‌نظیر این نویسنده و اجراهایی که با ایده‌های بکر و جذاب به این نوشته‌ها غنای بیشتری بخشیده بودند.

همچنین این روزها در «سالن سایه» مجموعه تئاتر شهر هم اجرای دیگه‌ای از «اسب‌های پشت پنجره» به کارگردانی روح الله جعفری در حال اجراست که گرچه طراحی صحنه و میزان‌سن‌ها و آب و رنگ جذابی داره اما بازی‌ها و تحلیلی که از متن ارائه کرده نسبت به اجرای قبلی به کارگردانی برکه فروتن ضعیف‌تره ولی به هر حال فرصت مغتنمیه که بلافاصله بعد از دیدن «سه شب با مادوکس» از عرض خیابان انقلاب عبور کنید و یک کار دیگه از ویسنی‌یک رو هم ببینید.

- «سه شب با مادوکس» به کارگردانی فاطمه ابرارپایدار در «خانه کوچک نمایش» ساعت 16:30
- «اسب های پشت پنجره» به کارگردانی روح الله جعفری در «سالن سایه» مجموعه تئاتر شهر ساعت 19

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

club

اولین بار در تاریخه که Club Preset تو Winamp بهترین انتخابه.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

Air - Love 2

Artist: AIR
Album: Love 2
Release Date: 5 Oct 2009
Genre: Alternative Pop, Downtempo, Electronica, Experimental, Ambient, Trip hop



1. Do The Joy
2. Love
3. So Light Is Her Footfall
4. Be A Bee
5. Missing The Light Of The Day
6. Tropical Disease
7. Heaven's Light
8. Night Hunter
9. Sing Sang Sung
10. Eat My Beat
11. You Can Tell It To Everybody
12. African Velvet

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

یه زیرسیگاری جیبی برام سوقاتی رسیده. از آمستردام! شانس ما رو باش!
شکل این ساعت جیبی‌های قدیمی دردار فلزیه که یه دکمه‌ی کوچک بغلشه و وقتی فشارش می‌دی درش نرم باز می‌شه. وقتی باز می‌شه یه زبونه ازش می‌زنه بیرون و می‌شه سیگار رو گذاشت روش. چیز به درد بخوریه و یه هفته‌ایه که تو جیبم بغل فندک و پاکت سیگار جا خوش کرده.
رحیم رفته ویلای لواسون. برای اجرای اصل چهل بوفه رو واگذار کردن به بخش خصوصی و خب بخش خصوصی که بلد نیست چایی تو استکان کمرباریک منبت‌کاری شده و نبات و زیرسیگاری بیاره برای آقای استاد. اینه که استاد سیگار اول رو که تموم می‌کنه یه نگاه به دور و برش می‌ندازه و پای چپش رو می‌ندازه روی پای راستش و سیگار رو با کف کفشش خاموش می‌کنه. یه کم جرقه و خاکستر می‌ریزه زیر میز و ته سیگار شوت می‌شه تو سطل آشغال. سیگار دوم هم به همین ترتیب صرف می‌شه. سیگار سوم دستشه که لازم می‌شه یه چیزی یادداشت کنه. باز یه نگاه به دور و برش می‌ندازه و سیگار رو از طرف فیلترش می‌ذاره روی لبه‌ی میز ولی سیگار یه ذره ناپایداره و قل می‌خوره. یاد سوقاتی آمستردامیم می‌افتم. دست می‌کنم توی جیب و درش رو باز می‌کنم و بلند می‌شم می‌ذارم روی میز و زیر لب یه چیزایی تو مایه‌های جسارتن من ته جیبم یه زیرسیگاری دارم می‌گم. می‌گه پس شما زیرسیگاری سرخودی.
تا آخر کلاس کماکان سیگارها رو با کف کفشش خاموش می‌کنه و زیر میزش یه تپه خاکستر جمع می‌شه. آخرها یکی دوبار با تردید سیگارش رو توی زیرسیگاری جیبی می‌تکونه ولی باز هم ترجیح می‌ده کماکان از همون روش مطمئن کف کفش استفاده کنه.
کسی احیانن یادش میاد کدوم وبلاگ یه داستان نوشته بود درباره یه خانم خانه‌دار تنها و مهربون که تو شلوغی‌های بعد انتخابات یه بسیجی زخمی رو تو خونش پناه می‌ده و ازش پرستاری می‌کنه و به سبک یه مادر خونه‌دار مهربون و با سلیقه ازش پذیرایی می‌کنه و همزمان که داره به زخم‌هاش می‌رسه و پذیرایی می‌کنه باهاش درد دل می‌کنه و بسیجیه مات و مبهوت مونده بوده و اگه درست یادم بیاد آخرش هم بدون این که حرفی بزنه حالش که خوب می‌شه می‌ذاره می‌ره؟

دو روزه دارم تو شرد آیتمز گودرم دنبال این داستان می‌گردم پیداش نمی‌کنم.
یه وبلاگی بود تو مایه‌های آنالی در سرزمین شگفت انگیزها یا مثلن سه روز پیش. نثر زنونه‌ی خوبی داشت. کسی می‌دونه کدوم وبلاگ بود؟

این یه سوال جدیه. بدجوری لازمش دارم.

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

چشمام می‌سوزن. دیشب درست و درمون نخوابیدم و الان نمی‌دونم چرا دارم این وبلاگ رو درست می‌کنم. فقط می‌دونم که می‌خوام درست کنم و چندروزیه تو فکرمه. دیر وقته و بايد سريع برم ولي اين وبلاگ رو هم بايد درست کنم همین الان. يه جاي محکم‌تري از شرد آيتمز تو گودر لازم دارم انگار...
لابد درباره مسائل روزمره و اجتماعي و ادبي و تئاتر و سینما توش می‌نویسم. و موسیقی و هر چیزی که پیش بیاد.