یه زیرسیگاری جیبی برام سوقاتی رسیده. از آمستردام! شانس ما رو باش!
شکل این ساعت جیبیهای قدیمی دردار فلزیه که یه دکمهی کوچک بغلشه و وقتی فشارش میدی درش نرم باز میشه. وقتی باز میشه یه زبونه ازش میزنه بیرون و میشه سیگار رو گذاشت روش. چیز به درد بخوریه و یه هفتهایه که تو جیبم بغل فندک و پاکت سیگار جا خوش کرده.
رحیم رفته ویلای لواسون. برای اجرای اصل چهل بوفه رو واگذار کردن به بخش خصوصی و خب بخش خصوصی که بلد نیست چایی تو استکان کمرباریک منبتکاری شده و نبات و زیرسیگاری بیاره برای آقای استاد. اینه که استاد سیگار اول رو که تموم میکنه یه نگاه به دور و برش میندازه و پای چپش رو میندازه روی پای راستش و سیگار رو با کف کفشش خاموش میکنه. یه کم جرقه و خاکستر میریزه زیر میز و ته سیگار شوت میشه تو سطل آشغال. سیگار دوم هم به همین ترتیب صرف میشه. سیگار سوم دستشه که لازم میشه یه چیزی یادداشت کنه. باز یه نگاه به دور و برش میندازه و سیگار رو از طرف فیلترش میذاره روی لبهی میز ولی سیگار یه ذره ناپایداره و قل میخوره. یاد سوقاتی آمستردامیم میافتم. دست میکنم توی جیب و درش رو باز میکنم و بلند میشم میذارم روی میز و زیر لب یه چیزایی تو مایههای جسارتن من ته جیبم یه زیرسیگاری دارم میگم. میگه پس شما زیرسیگاری سرخودی.
تا آخر کلاس کماکان سیگارها رو با کف کفشش خاموش میکنه و زیر میزش یه تپه خاکستر جمع میشه. آخرها یکی دوبار با تردید سیگارش رو توی زیرسیگاری جیبی میتکونه ولی باز هم ترجیح میده کماکان از همون روش مطمئن کف کفش استفاده کنه.
شکل این ساعت جیبیهای قدیمی دردار فلزیه که یه دکمهی کوچک بغلشه و وقتی فشارش میدی درش نرم باز میشه. وقتی باز میشه یه زبونه ازش میزنه بیرون و میشه سیگار رو گذاشت روش. چیز به درد بخوریه و یه هفتهایه که تو جیبم بغل فندک و پاکت سیگار جا خوش کرده.
رحیم رفته ویلای لواسون. برای اجرای اصل چهل بوفه رو واگذار کردن به بخش خصوصی و خب بخش خصوصی که بلد نیست چایی تو استکان کمرباریک منبتکاری شده و نبات و زیرسیگاری بیاره برای آقای استاد. اینه که استاد سیگار اول رو که تموم میکنه یه نگاه به دور و برش میندازه و پای چپش رو میندازه روی پای راستش و سیگار رو با کف کفشش خاموش میکنه. یه کم جرقه و خاکستر میریزه زیر میز و ته سیگار شوت میشه تو سطل آشغال. سیگار دوم هم به همین ترتیب صرف میشه. سیگار سوم دستشه که لازم میشه یه چیزی یادداشت کنه. باز یه نگاه به دور و برش میندازه و سیگار رو از طرف فیلترش میذاره روی لبهی میز ولی سیگار یه ذره ناپایداره و قل میخوره. یاد سوقاتی آمستردامیم میافتم. دست میکنم توی جیب و درش رو باز میکنم و بلند میشم میذارم روی میز و زیر لب یه چیزایی تو مایههای جسارتن من ته جیبم یه زیرسیگاری دارم میگم. میگه پس شما زیرسیگاری سرخودی.
تا آخر کلاس کماکان سیگارها رو با کف کفشش خاموش میکنه و زیر میزش یه تپه خاکستر جمع میشه. آخرها یکی دوبار با تردید سیگارش رو توی زیرسیگاری جیبی میتکونه ولی باز هم ترجیح میده کماکان از همون روش مطمئن کف کفش استفاده کنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر