کسی احیانن یادش میاد کدوم وبلاگ یه داستان نوشته بود درباره یه خانم خانهدار تنها و مهربون که تو شلوغیهای بعد انتخابات یه بسیجی زخمی رو تو خونش پناه میده و ازش پرستاری میکنه و به سبک یه مادر خونهدار مهربون و با سلیقه ازش پذیرایی میکنه و همزمان که داره به زخمهاش میرسه و پذیرایی میکنه باهاش درد دل میکنه و بسیجیه مات و مبهوت مونده بوده و اگه درست یادم بیاد آخرش هم بدون این که حرفی بزنه حالش که خوب میشه میذاره میره؟
دو روزه دارم تو شرد آیتمز گودرم دنبال این داستان میگردم پیداش نمیکنم.
یه وبلاگی بود تو مایههای آنالی در سرزمین شگفت انگیزها یا مثلن سه روز پیش. نثر زنونهی خوبی داشت. کسی میدونه کدوم وبلاگ بود؟
این یه سوال جدیه. بدجوری لازمش دارم.
دو روزه دارم تو شرد آیتمز گودرم دنبال این داستان میگردم پیداش نمیکنم.
یه وبلاگی بود تو مایههای آنالی در سرزمین شگفت انگیزها یا مثلن سه روز پیش. نثر زنونهی خوبی داشت. کسی میدونه کدوم وبلاگ بود؟
این یه سوال جدیه. بدجوری لازمش دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر